قول دریا دادنو
به بیابون رسیدیم
هی می گفتن می رسیم
ما که چیزی ندیدیم
نه بال دارم که بیام سمتت
نه ماهی ام که توی قلابت
مثل یه نیلوفر شدم حالا
تنها نشسته توی مردابت
توو جنگ با دلم بازنده بودمو
سرباز من از عشق رودست خورده بود
این شعر با کد ش_795_438 در انجمن سرای سخن به ثبت رسیده است.
شعرهایم بی محل بودندوتلخ
گاه از جنس غزل بودند وتلخ
وقت خواب است وفقط خاطره ها بیدارند
چون تگرگ از در و دیوار دلم میبارند
آخرین وعده ی دیدار من و باران بود
این هوای دو نفر،بی تو چه بی عنوان بود
مست شعرت کن مرا تاگونه ام راترکنی
تا که من راازطریق چشم ها باور کنی
تموم سهم من از تو همین بود
یه زخم کهنه که تازه ست همیشه
باور نمی کنم خودت باشی
باور نمی کنم ازم سیری
جلوی راهت رو نمی گیرم
فقط بهم بگو چطور میری؟