این شعر با کد ش_695_421 در انجمن سرای سخن به ثبت رسیده است.
{طوفان}
آخرین وعده ی دیدار من و باران بود
این هوای دو نفر،بی تو چه بی عنوان بود
ذهن من زمزمه ی یاد تورا خط میزد
یادت اما چه نهان.. گوشه ی دل پنهان بود
کافه اینبار دمادم به دلم می تازید
آخرین کافه ی تاریک و شب و فنجان بود
موی من رنگ شبش را به دلم میپاشید
مثل یک جنگ زده..شهردلم ویران بود
مرگ درپشت همین خانه کمین کردونشست
بغض ..از تک تک این خاطره آویزان بود
گفته بودی که یقین کن ..بخدا..میمانم
اخرین مهلت افسونگری ایمان بود
همه ی فاصله ها دردل من روییدند
و فرو ریخت مرا،فاصله نه!طوفان بود
سراینده: مرضیه مضاف
هرگونه استفاده از این شعر بدون اجازه و ذکر نام صاحب اثر پیگرد قانونی دارد.