این ترانه با کد ت_395_423 در انجمن سرای سخن به ثبت رسیده است.
{انتقام}
مثل برگی که میفته از درختا
منم افتادم از اون چشم سیاهت
حالا که میگی برو.باشه نگاه کن
میرم و دیگه نمی گیرم سراغت
اون قدر میرم که حتی جاده هاهم
رد تنهایی پاهامو ببینن
هرقدم که دور میشم خاطره هاهم
آروم آروم زیرپای من بمیرن
اون قدر دور میشم از تو که یه روزی
خسته شن فاصله ها از دست کارت
به خودت بیای ببینی دیگه نیستم
عکس من بشه همه دارو ندارت
کسی باور نمی کرد که توی قلبت
واسه ی نامهربونی جایی داری
توو تموم خاطرات تلخ و شیرین
بدترین خاطره رو تو جا میزاری
هیچ کی باورش نمیشه که توو چشمات
اشکایی که داری از جنس فریبه
باورم نمیشه که منو فروختی
به نگاه سرد یک مرد غریبه
حلقه ی غریبه رو دیدم و اما
حلقه ی اشک چشامو تو ندیدی
من هنوز تو فکر عشق کهنمونم
تو توی لذت یک عشق جدیدی
مطمئنم جای خالیم توی قلبت
یه روزی حس میکنی که خیلی دیره
دوست دارم یه روز همین مردغریبه
انتقام عشمو ازت بگیره..
سراینده: ایمان طیبی
هرگونه استفاده از این ترانه بدون اجازه صاحب اثر پیگرد قانونی دارد.
فایل صوتی این ترانه با صدای صاحب اثر قابل دریافت است: