تا بغض پر از سوزم شکند
جانان جهان یک لحظه امان
تزریق می کنم تو رگم بوسه هات رو
مثل دیازپام منو خواب میکنی
چن سال باید بگذره
تا عطرت از یادم بره؟
امروز رد شد از کنار من
مردی که بوی عطرتو می داد
هربار می گفتی نمی مونی
پر بودی از حسِّ پریشونی
تازه فهیدم که شاعر بودم
اون روزایی که دلم غمگین بود
من بی تو پرسه میزنم تو این شب غمگین
آروم خیس َم می کنه بارون فروردین
من که نیستم تو خیابون دلت
پس چرا کوچه چراغونی شده
درست مثل یه کابوسی، که تو شبای تاریکم
منو از خواب شیرینم، همش دورترم کرده
واسه خریدن گلا شیشه ای پایین نمی ره
انگار ازین راه کم َم صدا تو ماشین نمی ره