وقت خواب است وفقط خاطره ها بیدارند چون تگرگ از در و دیوار دلم میبارند
آخرین وعده ی دیدار من و باران بوداین هوای دو نفر،بی تو چه بی عنوان بود
مست شعرت کن مرا تاگونه ام راترکنیتا که من راازطریق چشم ها باور کنی