میشه هنوز کافه برم بی تو
میشه هنوز قهوه سفارش داد
میشه قدم زد توی پارک شهر
حتی به ابرها حکم بارش داد
اما هوا کم میشه بی چشمات
نفس کشیدنام عذابم شد
هرجای خالیت روی هر نیمکت
هربار دلیل اضطرابم شد
بی رحم ترین زیبای دنیایی
وقتی کنارم رد پایی نیست
وقتی که خستمو دلم میخواد
اروم بگیرم اما جایی نیست
عذاب زنده موندن و تنها
منِ نفس بریده میدونم
چن وقته نیستی و از اون چشمات
تو گوش شهر یک ریز میخونم
درکم نمیکنن کسایی که
از چشم من تورو نمی دیدن
یا آدمایی که نگاهت رو
قد یه شب از شاخه می چیدن
هر جایی رو بی تو قدم زدم
هیچ جا نشونی از نگاهت نیست
حتی تو این کافه ی هر روزه
که بعدِ عمری دیگه راهت نیست
سراینده: منصوره یزدی
هرگونه استفاده از این ترانه بدون اجازه صاحب اثر پیگرد قانونی دارد.
فایل صوتی این ترانه با صدای صاحب اثر قابل دریافت است: