یه مادر که رو پیری گونه هاش
هنوز نقشه ی خیس اروند هست
یه قاب از حضور تو داره فقط
یه قابی که لبریز لبخند هست
یه سنگر پر از قصه ی جنگه و
نگاهش پر از تیر و ترکش شده
نبودِ تو پاتک زده قلبشو
واسه دیدنت کوهِ خواهش شده
بهش گفتی که راهی جنگی و
واسه شهر میخوای یه اسطوره شی
بهش گفتی آخر یه روز میرسی
نباید واسم غرق دلشوره شی
همون شب که تو خواب مادر دلت
مثِ مویِ مجنون پریشون شد و
همون شب که بین یه میدونِ مین
کلاه خودِ تو کاسه ی خون شد و
همون قابِ خنده که تو خونه بود
یهو از رو دیوار افتاد شکست
ولی خونِ تو خونه رو پس گرفت
حالا اسم تو روی این شهر هست
سراینده: هامون سلطانی
هرگونه استفاده از این ترانه بدون اجازه صاحب اثر پیگرد قانونی دارد.
فایل صوتی این ترانه با صدای صاحب اثر قابل دریافت است: